.:قسمت 15 :.

 

اگه يه روز بخوام ازدواج کنم

 

مطمئن باش اون کسي بغير از خودت نيست

 

اينُ بخاطر اين نميگم که پدرم بهم گير داده

بخاطر اينکه واقعاً دوست دارم

ميتوني تا اونموقع منتظرم بموني؟

 

سرنوشت ما بهمديگه گِره خورده

اما ديگه واسه انجام هر کاري خيلي دير شده

بهت نشون ميدم که تقدير ما يکيه

 

اين نامه ها به اندازه يه سال ارزش دارن

بايد همشونُ بخوني چانگ-هو...نه هيون-وو

 

من قوليُ که بهم داده بوديمُ زيرش نزدم

 

تو هم بايد رو قولت وايسي

اينکارُ ميکني چانگ-هو؟

 

...حتي اگه از همديگه ام جدا باشيم

 

بهم گفتي براي هميشه بهمديگه تعلق داريم،مگه نه؟

 

چرا انقد دير کردي؟نکنه راهُ گم کردي؟

 

هر موقع دوس داشتي باهام يه تماس بگير

نميخواد خجالت بکشي

از دستت عصباني نميشم

 

!دکتر،التماس ميکنم دخترمُ نجات بديد

!نجاتش بديد! سو-جينمُ نجات بديد

الو؟الو؟

!سو-جين! سو-جين داره ميميره

 

!داره ميميره

 

بله تائه-مينم

کجاي؟

 

هنوز تو دفترمَم،مگه چي شده؟

سو-جين خودکشي کرده

 

وضعيتش که وخيم نيست

اما هنوز چيزي مشخص نشده،سريع خودتُ برسون بيمارستان

 

منم،زمان خريد سهام ها خيلي نزديکه

 

آقاي "يون" بزودي باهامون تماس ميگيره

 

آماده باشيد

 

تمام قرار ملاقات ـارو کنسل کرد، رفت بيمارستان

از مدير کانگ چه خبر؟

 

شنيدم نامزدش الان تو بيمارستانه

بيمارستان؟چرا؟

 

با اون-سو تماس گرفتي؟

اون الان مشغول سرگرميُ خوش گذروني ـه،چرا بايد مزاحمش بشم؟

 

زود باهاش يه تماس بگير

يه چيز خيلي عجيبي شنيدم

اينجا بغير از خسته کنندگي چيز ديگه اي نداره

ديگه چي ميتونه از اين عجيب تر باشه؟

!شوخي نميکنم جانگ-مي

به يه مشکل جدي برخورديم

مگه حالا چي شده؟

 

...نامزد رئيس کانگ ميخواسته با قرص

خودکشي کنه

 

چي گفتي؟

 

خدايا،خدايا، خواهش ميکنم دخترمُ نجات بده،نجاتش بده

عزيزم،آروم باش

 

...سو-جينمُ نجات بده

!پست فطرت عوضي

 

بهمون بگو چه اتفاقي افتاده؟چرا سو-جين همچين کاريُ کرد؟

چرا؟...چرا؟...چرا؟

 

با دخترِ من چيکار کردي؟

!چرا به اين حالُ روز افتاده؟حرف بزن

متاسفم

متاسفي؟

پشيموني تو چه فايده اي به حال ما داره؟

حالا که يه نفر داره ميميره داري معذرت خواهي ميکني؟

فکر ميکني همه چيز برميگرده سر جايه اولش؟

 

!سو-جين ـمونُ نجات بده! دخترمُ نجات بده

!سو-جينمُ

!نجاتش بده! التماست ميکنم، نجاتش بده

 

سو-جين!..دخترم چطوره؟

سو-جين...حالش چطوره؟

 

همش تقصير خودمه

 

اين موضوع هيچ ربطي به هيون-وو نداره

 

رفتن تنها کاري بود که ميتونستم براش انجام بدم

 

فقط اينجوري ميتونستم عشقمُ بهش ثابت کنم

 

پدر،مادر...خواهش ميکنم درکم کنيد

 

چي شده؟گوشي رو جواب نميده؟

 

آره...خيلي عجيبه

 

ممکنه نشنيده باشه؟

شايد برگشته سئول...شايدم راهُ گم شده

اي خدا،انتظار کسي رو کشيدن سختر از رفتنشه

اين ديگه چيه؟

 

يه هديه ـست، واسه چانگ-هوئه

 

هديه؟

 

دوربين عکاسيه؟

 

چانگ-هو خيلي به عکاسي علاقه داره

 

که اينطور...شوهرت واقعاً آدم خوشانسيه

 

بنظر خيلي گرون مياد

چطور پولت رسيد؟

 

خيلي با کلاسه

 

حالا چطوري عکس ميندازه،اينجوري؟

يا اينجوري؟

 

خب ديگه کافيه

نبايد بازش ميکردم

 

آجوما،من ميرم بيرون منتظرش بمونم

ميخواي منم باهات بيام؟

نه،بيرون خيلي سرده

خودم منتظرش ميمونم

بيرون يخ ميزني،تازه از کجا ميدوني کي مياد؟

 

چه بهتر..اگه يخ بزنم...اومدني بيشتر نگرانم ميشه

 

خيلي خوب،پس برو

من رفتم

 

سو-جين

 

سو-جين،بيدار شو دخترم

 

چطور تونستي همچين کار احقانه اي رو بکني؟

 

بيدار شو سو-جين

 

سو-جين

 

نميدونم چي بايد بگم

 

چه اتفاقي افتاده؟

 

منم نميدونم ...بايد منتظر شيم تا بيدار شه

 

آخه چرا ميخواسته بميره؟

 

کي بيدار ميشه؟

 

سو-جين

 

ديگه اجازه نميدم همچين اتفاقي دوباره بيوفته

 

ميدونم چقد ناراحت هستيد

 

منم از اين بابت خيلي ناراحت ام

 

ناراحتي؟

 

نه تنها از هيون-وو !از شما هم نااميد شدم

 

چرا اينقد دخترمُ اذيت کرده بوديد؟

 

تا الان حتي نميدونستم دخترم چي ميکشه

 

خيلي وقته که دارم در مورد اين موضوع فکر ميکنم

 

منظورتون چيه؟

 

هنوز متوجه نشديد چي ميگم؟

فکر نميکنم ديگه بتونم اجازه بدم دخترم نامزد هيون-وو بمونه

 

ديگه نميتونم شاهد نابود شدن دخترم باشم

حالا متوجه شديد

 

الو؟

منتظر تماس چانگ-هويي؟

 

آره،هنوز تماس نگرفته

 

نميدونم بايد چيکار کنم

 

نکنه اتفاقي واسش افتاده باشه؟

 

فکر کنم رفته بيمارستان، سو-جينُ ببينه

چي؟

 

سو-جين ميخواسته خودکشي کنه

احتمالاً عقلشُ از دست داده

 

يه مُشت قرص اعصاب خورده بوده

 

اگه يکم دير ميفهميدن

الان زنده نبود

چطور ميتونه جونشُ بخاطر يه مرد به خطر بندازه؟

!فکر کنم پاک عقلشُ از دست داده

 

بيدار شدي؟

 

مرده يا زنده چه فرقي به حال تو ميکنه؟

 

ميرم دکترُ صدا کنم

...بهت گفته بودم

که بدون تو نميخوام زندگي کنم...

 

اگه اين شکلي ميمردم

 

تو هم يه عمر دچار عذاب وجدان ميشدي

 

اما موفق نشدم

 

نميخوام برام دلسوزي کني

 

ميدونم الان چه فکري ميکني

 

"ديگه احساس خستگيُ مريضي ميکنم"

 

"اگه ميمرد از دستش راحت ميشدم"

 

"چرا هنوز زندست؟"

سو-جين

 

چيه؟

 

گفتي به هر قيمتي شده بايد پيش اون باشي

 

پس ديگه از اينجا برو

 

ازت متنفرم

 

پس از جلويه چشمام دور شو

 

خواهش ميکنم نرو! دروغ گفتم

 

ازت متنفر نيستم،هيچ موقع نبودم

 

پس لطفاً نرو

 

خواهش ميکنم نرو اوپا

 

!خواهش ميکنم...اينجا با من بمون

!اينجا کنارم بمون،اوپا

 

الان کاملاً هوشياره،پس نيازي نيست نگران باشيد

دکتر،دخترم واقعاً حالش خوبه؟

 

بله...جايه هيچ نگراني نيست،حالش کاملاً خوبه

ممنونم دکتر

 

مراقب بيمار باش

 

بله

تشکر

 

سو-جين،خدارو شکر خوب شدي

من مادرتم! مادرت! منُ ميشناسي؟

 

مامان

 

...جانم...جانم

چرا اينکارُ با خودت کردي؟

 

ميدوني چقد نگرانت شده بوديم

 

!ميخوام همين حالا باهات صحبت کنم

 

آخه چرا تو انقد کله شقي؟

 

ببخشيد

بيماري به اسم يون سو-جين دارين؟

اگه ميشه لطفاً بهم بگيد کدوم اتاقه؟

يون سو-جين؟اتاق شماره 115 ئه

ممنونم

 

...بهم بگو ببينم

 

شما ميخواستين هفته بعد ازدواج کنين

چرا يهو همه چيزُ بهم زدي؟

مشکلت چي بود،اشتباهي از دخترم سر زده بود؟

 

چيکار کرده بود؟

 

...راستش

 

من عاشق کَسِ ديگه اي هستم

 

...سو-جين

 

هميشه واسه من مثل يه خواهر بوده...

!مرتيکه عوضي

چطور جرات کردي با دختر من بازي کني،ها؟

 

اجازه نميدم بخاطر يه دختر ديگه اونُ اذيتش کني

 

!عوضيه پست فطرت

 

آره، مگر اينکه تو خواب ببيني سو-جينُ بهت بدم

 

تو لياقت دخترمُ نداري

 

...برام مهم نيست که چه اتفاقي ميوفته

اما نميتونم تو اين يه مورد ساکت بمونم

...از اين به بعد

 

هر دوستي بين منُ پدرت بود، ديگه تموم شد

ميخوام ببينم ،چطور شرکت گلوبل ميتونه بدون کمک من، پابر جا بمونه

عوضيه مُفت خور

 

همه رو صدا کن،همين الان يه جلسه بذار

 

فکر کنم فردا بايد يه قرار ملاقات داشته باشيم

 

همونطور که قبلاً قول داده بوديم،5 درصد بعنوان اضافه ارزش دريافت ميکنيد

 

تائه-مين،از دفتر آقايه يون يه تماس داشتيم،درست همونجور که انتظار داشتيم

 

خوبه،حالا وقتشه که برنامَمونُ شروع کنيم

 

الان هيچ کاري از دست تو برنمياد

فقط برو باهاشون آشنا شو

نگران نباش

 

اين موقع شب ميخواي کجا بري؟

بايد يه چيزيُ بررسي کنم

 

چرا داخل نميري؟

 

من ميرم يه چيزايي بخرم

 

سو-جين الان خوابيده

 

خواهش ميکنم کنارش بمون

 

واقعاً خيلي متاسفم

 

...فکر ميکردم ميتونم دوسِت داشته باشم

 

اما نتوستم...

 

سعي کردم اما نشد

 

من نميتونم اونُ فراموش کنم

 

...سعي کردم فراموشش کنم

اما نتونستم...

 

...اگه اون نباشه

 

من نميتونم زندگي کنم

 

نميتوني منو رها کني؟

 

نميتوني اجازه بدي برگردم پيش اون؟

 

بله درسته آقايه پارک

 

تو شرکت که اتفاق مهمي نيوفتاده؟

 

معذرت ميخوام اينموقع مزاحم شدم

 

ببخشيد بيمار اتاق 515 نديديد که از اينجا رد بشه؟

515؟يکم پيش سوار آسانسور شد

 

!نه اينکارُ نکن

 

داري چيکار ميکني؟

 

سعي نکن مانعم بشي

 

چرا اينکارُ ميکني سو-جين؟

 

مگه تو هم اينُ نميخواستي؟

 

بدونه من بيشتر خوشحال ميشيد

 

اگه من نباشم ميتونيد با همديگه باشيد

 

خواهش ميکنم آروم باش،اينکارُ نکن

 

چرا سعي ميکني جلومُ بگيري؟

 

بخاطر تو من به اين حالُ روز افتادم

 

اگه بخاطر تو نبود من الان اين ديونه بازي ـارو در نمياوردم

 

اون يه سال چي شد؟

 

!اون يه سال لعنتي

 

آره،من همه چيزُ ميدونم

 

ميدونم که هيون-وو اون يه سالُ با تو گذرونده

 

همينطور ميدونم که با همديگه نامزد کردين

 

اگه اون اين موضوع بفهمه، واسه هميشه از دستش ميدم

 

من همه چيزُ ميدونم

 

سو-جين

 

تو هم دوست نداري که من با اون باشم، درسته؟

 

تو هم از من متنفري

 

آرزو ميکني منُ با دستايه خودت بکشي

 

منم همين احساس نسبت به تو دارم

 

ديگه همه چيز تموم شد

 

تموم شد

 

فقط يه لحظه چشماتُ ببند

 

بعد از اون همه چيز خيلي بهتر ميشه

 

سو جين،چطور ميتوني اينقد ضعيفُ سست عنصر باشي؟

 

اون همه ادعا همين بود

 

فقط داشتي اداي آدماي قوي رو درمياوردي؟

 

اگه خودتُ اينجوري بُکُشي،ميدوني چه بلايي سر هيون-وو مياد؟

 

ميخواي تا آخر عمرش با عذاب وجدان زندگي کنه؟

 

اين عشق واقعيه توئه؟

 

!نه اين عشق نيستش!نيست

 

پس ميخواي من چيکار کنم؟

 

اون داره بخاطر من زجر ميکشه

اون قلب خيلي رئوفي داره

 

اون حتي از جون خودمَم باارزشتره

 

حتي اگه بخوامَم نميتونم باهاش باشم

 

انگار دارم ميميرم

 

حس ميکنم انگار قلبم داره تيکه تيکه ميشه

 

داره ميسوزه

 

نميتونم نفس بکشم

 

تو واقعاً زنِ بدجنسي هستي

 

اگه ميخواستي بميري،بايد همون موقع ميپريدي

چرا ميخواستي من شاهد مُردنت باشم؟

 

ميخواي من چيکار کنم؟

 

از جون من چي ميخواي؟

 

!اون-سو

 

داري کجا ميري؟

 

!سوار ماشين شو! چِت شده

 

ولم کن

 

نميتونم اينجوري ولت کنم

بيا بريم

 

رابطه اونا 10 ساله که ادامه داره

 

فکر نميکردي اينجوري بشه، نه؟

 

نميدونستم

 

تنها به فکر عشق خودم بودم

هيچ چيز ديگه اي رو نميديدم

 

ممکن بود بخاطر من همه چيزشُ از دست بده

 

يه نفر بخاطر من ميخواست خودشُ بکشه

 

واقعاً نميدونستم

 

بخاطر کاري که اون کرده،خودتُ سرزنش نکن

بعضي موقع ها بدونه فکر عمل ميکنه

 

آره، هر اتفاقيم بيوفته اون نميميره

 

...زنده ميمونه

 

...زنده ميمونهُ...

با خوشحالي با هيون-وو زندگي ميکنه

 

...بخاطر همين

 

فکر ميکنم که بايد بذارم اون بره

 

همين که فقط از راه دور ببينمش برام کافيه

 

بخاطر خودخواهيه خودم اوضاع رو بغرنج کرده بودم

 

حالا وقتشه همه چيزُ برگردونم سر جايه اولش

 

ميگن:اگه تقدير، سرنوشت دو عاشقُ با هم رقم زده باشه،اون دونفر هر جور شده بهم ميرسن

 

خدايا سرنوشت ما هم همينطوره؟

 

هنوز اميدي هست؟

 

الو؟

 

منم

 

کجايي؟

 

ميدوني چند ساعته منتظرتم؟

 

معذرت ميخوام

 

واقعاً معذرت ميخوام

 

تو دفتر يه کار خيلي ضروري برام پيش اومد

 

وقتي ميخواستم حرکت کنم ديگه خيلي دير شده بود بود

 

چرا بجايه اينکه بخوابي، منتظرم موندي؟

 

ديگه داشتم ميخوابيدم

 

برق ـارُ خاموش کرده بودم که يهو ديدم يکي داره زنگ ميزنه

 

که اينطور..منم همينطور..خيلي خوابم مياد

 

يه چيزي بگو.. ميخوام صداتُ بشنوم

 

بايد از دستم عصباني باشي، بخاطر اينکه بد قولي کردم

 

واقعاً خيلي دلم ميخواست بيام جنگلِ رويايي

 

...پدرتُ ببينم و

 

بهش قول بدم که خوشبختت ميکنم

 

دفعه بعد حتماً ميام

 

واقعاً خيلي خسته ام ميخوام بخوابم

 

خيلي خب پس،شب بخير

 

شب بخير

 

از اين به بعد ديگه چانگ-هو صدات نميکنم

 

...فقط کانگ هيون-وو

 

حتي بايد هيون-وو ئي رم که ميشناختم فراموش کنم

 

يون سو-جين،منم جي اون-سو؟

 

تمام سهام ها اينجاست؟

 

هر چي سهام داشتمُ براتون آوردم

 

ميخوام يه سوالي بپرسم

 

چرا داريد تمام سهام هاي شرکت گلوبلُ خريداري ميکنيد؟

 

نکنه ميخوايد کنترل شرکتُ بدست بگيريد؟

در مورد چي صحبت ميکني؟ما فقط 7 درصد سهام هارو داريم

 

بگذريم،شما سرمايه گذاريه خيلي خوبي کرديد

 

بهترين تصميمُ گرفتيد که از اون شرکت جدا شديد

 

ديگه نيازي نيست نگران چيزي باشيد

...حالا اون شرکت يا ميخواد پيشرفت کنه

 

يا ميخواد ورشکسته بشه

 

همه چيز طبق برنامه پيش رفت

خودشم حتي نفهميد داره چيکار ميکنه

تمام سهام ها رو بهمون تحويل داد

واقعاً؟

کارا همونطور که انتظار داشتي پيش رفت

 

تبريک ميگم جانگ تائه-مين

 

هنوز زوده که به افتخارش شامپاين بخوريم

بايد تو يه جلسه شرکت کني

 

ميدوني که بايد چيکار کني

 

نگران نباش

 

..اگه کارمندي به اسم جي اون -سو داريم

صداش کنيد بياد

 

همه چيز تموم شد

اوه قربان اومديد؟

يکم ديگه جلسه شروع ميشه

 

همه چيز تموم شد

اينم تماميه اطلاعات،زود بريم

 

موضوع جلسه امروز در رابطه با اهدافِ نمايشگاه

اينُ ميدونستي؟

ميدونم

برنامه اي داري؟

 

نگران نباش خيلي خوب ميدونم بايد چيکار کنم

 

اون-سو اينجا چيکار ميکني؟

 

رئيس ميخواد ببينتت

 

رئيس؟

 

بيا تو

 

جي اون-سو از بخش توسعه اينجاست،قربان

 

سلام،من جي اون-سوئم

 

لطفاً بشين

 

ميدوني براي چي اينجا صدات کردم؟

 

بله ميدونم

 

...گفته بودي اگه تمام دارايي شرکتم بهت بديم

بازم حاضر نميشي از پسرم جدا شي

 

چطور ميتونم نظرتُ عوض کنم؟

 

سو-جين امکان نداره که بتونه بدونه هيون-وو زندگي کنه

 

...ميدونم بخاطر خوبيه هيون-وو و شرکت

 

بهترين تصميمُ ميگيري...

 

بهم بگو چي احتياج داري

 

...پول،خونه...هر چي که بخواي

 

بهت ميدم...

 

واقعاً هر چيزي بخوام،برام انجام ميديد؟

 

..يه خونه قشنگُ بزرگ،خيلي عالي ميشد

 

يا پولي که تا آخر عمرم واسم کافي باشه

 

با اينهمه دارايي، فکر نميکنم پشيمون بشم

 

اما امروز هيچ چيزيُ قبول نميکنم

 

از هيون-وو جدا ميشم

 

پس نگران چيزي نباشيد

 

يعني داري ميگي بدون اينکه چيزي بخواي، ازش جدا ميشي؟

 

...فقط ازتون يه خواهشي دارم

 

که واسم خيلي مهمه... قول بديد هر اتفاقي افتاد رو حرفتون وايسيد

 

خيلي قشنگ شد

 

اين مدل خيلي بهتون مياد

 

جي اون-سو نبايد دست از پا خطا کني، باشه

 

تا حالا اينجوري لباس نپوشيده بودي ،نه؟

 

ميخوام که قشنگتر از هر موقع ديگه اي باشي

 

چون اين آخرين باريه که ميبينيش

 

اين آخرين خاطره ايه که چانگ-هو با تو داره

 

چه شرطي؟

 

...به هيون-وو بگيد

 

بخاطر اينکه ازش جدا بشم، پول زيادي از شما گرفتم

 

بهش بگيد که من دختر بدي بودم

 

يه چيز ديگه هم ازتون ميخوام

 

لطفاً بهم قول بديد که اين رازُ تا اخر عمرتون پنهون نگه داريد

 

بله؟

دختَرَرُ ديديش؟

 

آره

 

ايندفعه چي گفت؟

 

کجا بودي؟تمام روزُ داشتم دنبالت ميگشتم

مثل بچه هايي که از مدرسه فرار ميکنن، داشتم تنهايي ميگشتم

 

اما کسيُ پيدا نکردم که باهاش بازي کنم

 

ميخواي باهات بازي کنم؟

اگه نميخواي بازي کني،نيا

 

آه، اينجا چقد کيف ميده

 

کجايي؟

 

داري ميپرسي کجا بيايي؟

يه جايه خيلي خيلي سردم

 

اون-سو

 

اون-سو ،خودتي؟

 

چرا؟خيلي عجيب بنظر ميرسم؟

نه،خيلي زيبا بنظر ميرسي

 

امشب به چه مناسبت ـيه؟

...چرا يهويي

فقط چون يه حس خيلي قشنگي دارم،چطور؟ فکر ميکردي هنوزم از دستت عصبانيم؟

 

از کي تا حالا از اينکارا بلدي که من نميدونستم؟

 

ميدونستم همچين حرفيُ ميزني

بالاخره منم يه زن هستما

 

امروز ميخوام يه چيزي بهت ياد بدم

 

اسکي سواري؟

 

حواست کجاست؟

 

اتفاقي بود،چرا عصباني ميشي؟

 

اما ممکن بود صدمه ببيني

 

از قصد اينکارُ کرد

 

چرا عمداً اينکارُ بکنه؟اتفاقي بود

ميگم عمدي بود

بخاطر اينکه خوشگلي،حسوديش شد

 

جايه زخم ـت درد ميکنه؟

 

حالت خوبه؟

 

قبلاً بهت گفته بودم زخمي شدم؟

 

آره بهم گفته بودي دو سال پيش زخمي شدي

 

من گفتم؟

 

فکر کردم وقتي خوابيده بودم لباسمُ درآوردي

 

آره، لباستم درآورده بودم

چي؟

خوابتم خيلي سنگين بود

 

يعني ميخواي بگي، داشتي بهم دستبرد ميزدي؟

 

!شوخي ميکنم بابا! شوخي

 

واقعاً که احمقي

 

!!هر چي که بهت بگنُ نبايد باور کني که

 

چطور ميتونم کنار همچين مردي بمونم؟

از اونجايي که تو خيلي باهوشي، من ديگه هيچ نگراني ندارم

 

اما يه چيزي خيلي عجيبه،چرا تا حالا متوجه نشده بودم اينقد زشتي؟

 

چي گفتي؟

همه دخترارُ نگاه کن،تو بينشون از همه زشتري

 

...هميشه همينطوري لبخند بزن و

همه خاطراتِ گمشدتُ به دست فراموشي بسپار

 

تو بايد همينجور خوشحال زندگي کني